خلاصه داستان: جاکوب مکنیلی هجده ساله که در کوههای آپالاچی کارولینای شمالی اتفاق میافتد، بین دلجویی کردن از پدرش که با مواد مخدر معامله میکرد و دختری که دوستش دارد، برای همیشه کوهها را ترک میکند، سرگردان است.
خلاصه داستان: هلن یک سال پس از طلاق برای یک دوره بقا در طبیعت ثبت نام می کند. او از طریق این تجربه متوجه می شود که گاهی اوقات، برای اینکه خود را پیدا کنید، باید واقعاً گم شوید.
خلاصه داستان: در چهارمین قسمت از فرنچایز مبارزه، بویکا در حال تیراندازی برای لیگهای بزرگ است که یک مرگ تصادفی در رینگ باعث میشود که همه چیزهایی را که میخواهد زیر سوال ببرد.
خلاصه داستان: تسونئو یک دانشجوی دانشگاه است و خوزی یک دختر جوان است که به ندرت به تنهایی از خانه بیرون رفته است زیرا نمی تواند راه برود. زمانی که تسونئو مادربزرگ خوزی را میبیند که او را برای پیادهروی شبانه بیرون میبرد، آن دو با هم آشنا میشوند.
خلاصه داستان: یک دختر یتیم 18 ساله می خواهد برای ردیابی مادر بیولوژیکی خود به اروپا سفر کند، بنابراین وقتی با مرد جوان مهربانی روبرو می شود که از گناه یک تصادف مرگبار به خود می پیچد، او را متقاعد می کند که او را در سفر همراهی کند.
خلاصه داستان: در آینده ای نه چندان دور، یک رانشگر که در بیابان سفر می کند، بزرگترین قطعه طلای کشف شده را کشف می کند. او باید در میان شرایط سخت و سگ های وحشی در حالی که منتظر بازگشت شریک زندگی خود است، از آن در برابر دزدان محافظت کند.
خلاصه داستان: برنامه سفر به خانه تا حد امکان کوتاه شروع می شود زیرا اریک متوجه می شود که رابطه چالش برانگیز با دو خواهرش و اعتیادش به یک بازی پوکر محلی را متعادل می کند.