خلاصه داستان: یک زوج پیر تصمیم می گیرند پسر جانباز خود را از بیمارستان به خانه بیاورند. رضا (پسرشان) از اینکه در خانه است عصبانی است اما چیزی پیش می آید که همه آنها را غافلگیر کند.
خلاصه داستان: داستان سربازی است که آخرین روزهای خدمت سربازی را سپری می کند و مشکلاتی که در راه برایش پیش می آید. او از فرمانده خود که مانند پدر با او خوب است سرپیچی می کند. این باعث می شود او حتی با مشکلات بیشتری روبرو شود.
خلاصه داستان: شاهزاده رم، ملیکا، نوه سزار بزرگ. داستان از نقل مکان او از بیزانس در قرن نهم برای اجتناب از ازدواج با کریتوس صحبت می کند و او را به بغداد می آورد تا مادر امام مهدی (عج) شود.
خلاصه داستان: الفت فرزندانش را در سختی بزرگ می کند. او یک دختر و یک پسر به نام یونس دارد که در معدن مس کرمان کار می کند. یک روز در خانه یادداشتی با این ماساژ پیدا می کند: «من و دوستانم به عنوان سرباز وارد جنگ می شویم...
خلاصه داستان: سارا و آیدا دو دوست صمیمی هستند. وقتی آبروی یکی از آنها در خطر است، هر دو سعی می کنند به حل این وضعیت کمک کنند. اما آنها برای حمایت از یکدیگر تا کجا پیش خواهند رفت؟