خلاصه داستان: آوریل 1940. چشمان جهان به نارویک، شهر کوچکی در شمال نروژ، منبع سنگ آهن مورد نیاز برای ماشین آلات جنگی هیتلر است. از طریق دو ماه جنگ شدید زمستانی، هیتلر اولین شکست خود را متحمل شد.
خلاصه داستان: میمی توسط بانو به یک زوج آمریکایی به عنوان جانشین در ازای 2 میلیون روپیه معرفی می شود. او حتی زمانی که نظرشان تغییر می کند تصمیم می گیرد بچه دار شود و به والدینش می گوید که بانو پدر است.
خلاصه داستان: اودی گوپتا خود را به عنوان مرد تنها ساکن بخش زنان می یابد. بی میلی او منجر به هرج و مرج، سردرگمی، کمدی و در نهایت رفاقت بزرگ با همکلاسی هایش می شود.
خلاصه داستان: هاتاوی نوآ که هنوز تحت تعقیب اقدامات گذشته خود قرار دارد، به یک سازمان تروریستی به نام مفتی می پیوندد و نام مستعار "مفتی نبی ارین" را به خود می گیرد. مفتی در حال مبارزه با یک کمپین تروریستی علیه دولت فدراسیون زمین است.
خلاصه داستان: یک تحویلدهنده جوان عادی، لی یونشیانگ، اگرچه از منطقه فقیر نشین میآید، اما زندگی رضایتبخشی دارد، اما وقتی پسر ثروتمند متکبر باس او را مورد ضرب و شتم قرار میدهد، عصبانیت عمیق او به انفجار آتش حقیقت تبدیل میشود.